رابطه فکر و خلاقیت
در صورتی به اندیشیدن می نشینیم که مشکلی داشته باشیم، زمانی می اندیشیم که به دنیا و اطرافیان و اشیاء و پدیده ها، مثل دیگران نگاه نکنیم. در این معنی فکر کردن مسیری است که برای برخورد با مسئله و یافتن راه حل مشکل طی می کنیم، همین طور برخورد مستقل ما با پدیدهها، اشیاء و مسائل پیرامونمان منتهی به پاسخ ابتکاری میشود که اصطلاحا به آن «خلاقیت» میگویند. به عبارتی «خلاقیت» عصارۀ متفاوت برخورد کردن با مسئله است و زبان ساده تر خلاقیت ماحصل رویکرد تازه و مستقل از ذهنیات متداول دیگران میباشد. یعنی شرط لازم و گام اول برای خلاقیت، اندیشیدن مستقل است.
برخورد خلاق با مسائل منوط به چهار شرط اساسی است « مشکل داشتن و پذیرفتن مشکل» «نگاه متفاوت از دیگران به مشکل» «اندیشیدن مستقل» و «ثابت نماندندر یک راه حل یا مجهولات» بنابراین، هرگاه چهار شرط گفته شده برقرار شود، خلاقیت اتفاق می افتد.
آموزشهای دستوری مانع فکرکردن است و نیاز به اندیشیدن را زایل میکند. کسی که در آموختههایش هیچ یافته ای جز اطلاعات دستوری مربیان قبلی خود نیابد، هرگز نمی تواند در «معلومات خود» شک کند و احتمال دهد که آنچه در ذهن او جای گرفته است، چه بسا که «علم قطعی و یقین شده» نیست. چنین شخصی به فکر یافتهای جدید نمیافتد و چون نمی اندیشد، در نتیجه اطلاعات ذهنی او همان اطلاعات ثابت دیگران خواهد بود.
پس اگر میخواهیم کسی هیچ فکر نکند و راه مشکلش را خود پیدا نکند و همیشه محتاج ما باشد، آسانترین راه این است که به او یک تلفن راهنما بدهیم تا هر وقت به مشکلی برخورد به متخصص مربوط زنگ بزند و نسخۀ مشکل خود را دریافت کند؛ اما اگر شخصی قصد اتکا به خود و اندیشه را دارد، باید به گفتار و کردار «اندیشه برانگیز» تکیه کند و از پرسیدن و «چرا گفتن» و سوال ایجاد کردن نهراسد و بدون راهنما، زیستن را تجربه کند. همچنین لازم است به این موضوع کر کند که مشکل من از حیث بعضی ظرافتهای اجتماعی و اقتصادی، شبیه و نظیری در خارج ندارد. فردی که روحیه خلاق دارد و یا می خواهد داشته باشد، باید باور کند که پیشرفت، از آن کسانی خواهد شد که بخاطر باریک بینی و عمیق نگری، بیشتر به ابداع ابزار و شیوههایی موثر برای رفعمشکلات بی انتهای کار و زندگی پرداخته باشد. یعنی باید بپذیرد که تقابل نیروی اندیشۀ مستقل و ابتکارات ذهن افراد و جوامع است که مشکلی را حل می کند و موقعیت هایی مناسب را رقم میزند.
اینک روشن است که پیروز جنگ موفقیت های فکر ابتکار، افراد و جوامعی خواهند بود که از برنده ترین سلاح این جنگ، یعنی ذهنهای خلاق و فکر های پویا به طرزی موثرتر بهرهبرداری کنند.
بنابراین، فکر پویا، زیربنای خلاقیت است و فرد خلاق کسی است که بر اثر فکر مستقل، مشکل را مثل دیگران نمی بیند و راه حلهای شناخته شده را به کار نمیگیرد؛ بلکه آنها را به نقد کشیده و راه حلهای متفاوت ارائه می دهد.